ماندگاری تصاویر به خودی خود نمیتواند تداعی کنندهی امر نیکویی باشد، چرا که تصاویر بسیار دلخراشی از آتلیههای خصوصی و غیر خصوصی جهان بیرون آمده است، که در حافظهی جهانیان با چنان سیاهی ثبت شدهاند که با دیدن دوباره و چند بارهی آنها نیز، همچنان بعض است که بر گلو سنگینی میکند و راه خود را از چشم پیدا میکند.
پ . ن: آمریکا و اعدام سیاهان به وسیله سفیدان
این عکس در سال ۱۹۳۰ گرفته شده است و صحنه اعدام غیرقانونی دو سیاه متهم به جنایت را که اصطلاحا «لینچ» نامیده میشد، نشان میدهد. این دو نفر به وسیله انبوهی از مردم از زندان ایالتی، غیرقانونی و به زور بیرون آورده شدند و پس از شکنجه به دار آویخته شدند. چهرههای بی تناسب شاد مردم، منقلب کننده است.
قلم فرسایی در باب مقولات تکراری که روز به روز بر آثار و پیامدهای آن افزوده میشود و درمانی برای آن تدارک دیده نمیشود، نهتنها خسته کننده، که عذابآور است و نمونه بارز این نوع نوشتهها در میان مجلات و وبلاگهای فارسی، پدیدهی فرار مغزهاست که هم خود فرار مغزها، و هم نوشتن در این مورد را به امر مسلطی در فضای روشنفکری ایران تبدیل کرده است.
البته اینجا به ریشهیابی و یا ارائهی راهکار در این مورد پرداخته نمیشود، چون هم از حوصلهی این نوشتهی کوتاه بیرون است، هم اینکه صلاحیت چنین کاری را در خود نمیبینم.
اما چیزی که وادار به نوشتنم کرد آماری بود که چند روز پیش سایت خبر آنلاین به نقل از صندوق بینالمللی پول ارائه کرده و رتبهی اولی ایران در میان 91 کشور توسعه یافته و در حال توسعه بود؛ و اینکه در این چند ساله شاهد رفتن بسیاری، و یا اظهار تاسف از نرفتن بسیاری دیگر بودهام.
این امر بسیار نگران کننده و آیندهی مبهمی را پیشروی کشور قرار میدهد و نمیدانم برای شخص خودم به کجا ختم میشود، به رفتن و یا نرفتن، و این است مسئله!
پ . ن: فرارهای دیگری در راه است، و این بار فرار دستهای ماهر.
پ .ن بیربط!: یکی نیست به اینها بگوید بنشینید سر جایتان.